یادداشتی ازطرف خدا...

واژه
ادبیات.شعر.مطالب گوناگون.سرگرمی.شعرهای فرزانه طاهری.مطالب دینی.مطالب علمی.دانلود کتاب.دانلودشعر.
نويسندگان
جدیدترین مطالب

خداوند ازشمانخواهدپرسیدزیربنای خانه ات چندمتر بود

 

می پرسدبه چندنفردرخانه ات خوش آمدگفتی؟

 

خداوندازتونخواهدپرسیدچه اتومبیلی داشتی

بلکه خواهد پرسیدجندنفرراکه وسیله ی نقلیه نداشتندبه مقصدرساندی؟

 

خداوندازتونخواهدپرسیدکه چندلباس درکمدداشتی

بلکه خواهدپرسیدبه چندنفرلباس پوشاندی؟

 

خداوند ازتونخواهدپرسیدبالاترین میزان حقوقت چقدربود

بلکه خواهدپرسیدآیاسزاوارآن بودی؟

 

خداوندازتونخواهدپرسیدعنوان ومقام شغلی توچه بود

خواهدپرسیدآیاآن رابه بهترین نحوانجام دادی؟

 

خداوندازتونخواهدپرسیدچه تعداددوست داشتی

خواهدپرسیدبرای چندنفردوست ورفیق بودی؟

 

 

خداوندازتونخواهدپرسیددرچه منطقه ای زندگی میکردی

خواهدپرسیدباهمسایگانت چطوررفتارمیکردی؟

 

خداوندازتونخواهدپرسیدکه چقدرطول کشیدتابه جستجوی رستگاری بپردازی؟

بلکه تورابامهربانی به جای دروازه های جهنم به عمارت بهشت رهنمایی خواهدکرد...

 

خداوندازتونخواهدپرسیدکه این مقاله رابرای چندنفرازدوستانت خواندی

خواهدپرسیدآیاخواندن آن تورابه اندیشیدن واداشت؟

یادداشتی ازطرف خدا..

من خداهستم..

امروزتمام مشکلات تورااداره میکنم.

لطفا به خاطرداشته باش که من به کمک تونیازی ندارم.

اگردرزندگی برایت وضعیتی پیش آیدکه قادربه اداره ی آن نیستی

برای رفع آن تلاش نکن .

آن رادرصندوق (s f g t d) (چیزی برای خداتاانجام دهد) بگذار

همه چیزانجام خواهدشد البته  درزمان موردنظرمن نه تو...

وقتیکه مطلبی رادرصندوق من گذاشتی همواره بااضطراب پیگیری(دنبال) نکن

درعوض روی تمام چیزهای عالی وشگفت انگیزی که هم اکنون درزندگی داری تمرکزکن

اگردریک ترافیک سنگین گیرکردی ناامیدنشو توی دنیامردمی وجوددارندکه رانندگی برایشان یک امتیازبزرگ است.

شایدیک روزبددرمحل کارت داشته باشی ..به مردی فکرکن که سالهاست بیکاراست وشغلی ندارد.

ممکن است غصه ی زودگذربودن تعطیلات آخرهفته رابخوری..به زنی فکرکن که باتنگدستی  وحشتناکی

روزی دوازده ساعت هفت  روزهفته راکارمیکند تافقط شکم فرزندش راسیرکند.

وقتیکه روابط توروبه تیرگی وبدی میگذارد ودچاریاس میشوی به انسانی فکرکن که هرگز طعم محبت ودوستت داشته شدن رانچشیده.

وقتی ماشینت خراب میشود وتومجبوری  برای گرفتن کمک کیلومترهاراه بروی به معلولی فکرکن که آرزودارد یکبار فرصت راه رفتن داشته باشد.

ممکن است احساس بیهودگی کنی وفکرکنی اصلا برای چه زندگی می کنی و هدفت چیست شکرگذارباش زیرادراینجاکسانی هستند که عمرشان آنقدرکوتاه  بوده که فرصتی برای زندگی  کردن نداشته اند.

ممکن است خودراقربانی جهل  یا پستی وتزلزلهای مردم ببینی .توجه داشته باش همه چیز می تواند بدترهم باشد توهم می توانستی یکی ازآنها باشی...

وقتی متوجه موهایت که تازه درآینه خاکستری شده اند می شوی به بیمارسرطانی فکرکن که که فکرمی کند کاش مویی داشت تابه آن رسیدگی کند.

 

 

مشکلات جهان و شما
از دیدگاهی دیگر
 

 

 

داستانی کوتاه ولی جالب

 

پدری در برگشت ازسر کار ، دختر 3 ساله خود را از مهد کودک به خانه آورده بود.

پس از در آوردن لباس کار پدر شروع به روزنامه خواندن کرد و دختر بچه شروع به سوال پرسیدن

دختر کوچولو: بابا آسمون چه رنگیه؟

پدر : آبی

دختر کوچولو:ولی بابا قرمز هم هست!

پدر : نه نیست.

دختر کوچولو: چرا هست من خودم عصرها دیدم که آسمون قرمز می شه.

پدر : درسته آسمون قرمز هم می تونه باشه.

دختر بچه : زرد هم هست مگه نه ؟

پدر : فکر نمی کنم زرد هم باشه.

دختر بچه : ولی صبح که دست و صورتم را  شستم دیدم که آسمون زرد است.

پدر برای اینکه سردخترش رابرای چندساعت گرم کندوخودش بتواندباخیال راحت روزنامه بخواند صفحه ای ازروزنامه راکه عکس کره ی زمین درآن بودتکه تکه کردوبه دخترش داد.

پدر: ببین دخترم اگر می خواهی به سوالاتت جواب دهم باید اول این تکه های روزنامه را بگیری و سر هم کنی تا شکل کره زمین مثل اول درست شود .

دختر بچه با تعجب به پدر نگاه کرد و گفت: باشه ولی شما هم قول بدید اگه من اونو درست کردم دیگه روزنامه نخونی خوب!

پدر : باشه قربون دختر خوبم برم برو بابا

دختر رفت وپدر اندیشید که تا ساعتها دخترش سرگرم خواهد بود.

10 دقیقه بعد دختر بچه بازگشت.

دختر بچه : بابا تمام شد حالا بیا بازی

پدر : تمام شد؟ ببینم

پدر نگاهی کرد دنیا درست شده بود با تعجب پرسید : نکنه مامان کمکت کرد؟

دختر بچه : نه مامان که هنوز نیومده!

پدر:پس چطورتوانستی آنرادرست کنی؟

دختر بچه:پدرازروی عکس آقایی که درپشت صفحه بود...

این تنها یک داستان واقعی و ساده بود

 اما باور کنید 

بسیاری از مشکلات و مسایل راهکارهای بسیار ساده ای دارند کافی است نگاهتان را عوض کنید.

دنیا را هرطور که دلتان می خواهد می توانید درست کنید به شرطی که ابتدا انسانهایی که پشت آن ایستاده اند را درست کنید و برای دنیای خودت تنها هنگامی به آرزوهایت خواهی رسید که از خود شروع کنی و خود را برای آرزوهایت بسازی.

 

 

 

خداوبنده اش...

خدا: بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است.

بنده: خدایا ! خسته ام! نمی توانم.

خدا: بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان.

بنده: خدایا ! خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم…

خدا: بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان

بنده: خدایا سه رکعت زیاد است

خدا: بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان

بنده: خدایا ! امروز خیلی خسته ام! آیا راه دیگری ندارد؟

خدا: بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله

بنده: خدایا!من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد!

خدا: بنده ی من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله

بنده: خدایا هوا سرد است!نمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم

خدا: بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب می کنیم

بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد

خدا: ملائکه ی من! ببینید من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است چیزی به اذان صبح نمانده

او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است امشب با من حرف نزده

ملائکه: خداوندا! دوباره او را بیدار کردیم ،اما باز خوابید

خدا: ملائکه ی من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست

ملائکه: پروردگارا! باز هم بیدار نمی شود!

خدا: اذان صبح را می گویند هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو

نماز صبحت قضا می شود خورشید از مشرق سر بر می آورد

ملائکه:خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی؟

خدا: او جز من کسی را ندارد…شاید توبه کرد…

بنده ی من تو به هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا میدهم

که انگار همین یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صد ها خدا داری

 

 

 

۵ حسرت زندگی افراد قبل از مرگ

 


یه پرستار استرالیایی بزرگ‌ترین حسرت‌های آدم‌های در حال مرگ رو جمع کرده و پنج حسرت رو که بین بیشتر آدم‌ها مشترک بوده منتشرکرده

 

 

 

 


اولین حسرت: کاش جرات‌اش رو داشتم اون جوری زندگی می‌کردم که می‌خواستم٬ نه اون جوری که دیگران ازم توقع داشتن


حسرت دوم: کاش این قدر سخت کار نمی‌کردم


حسرت سوم: کاش شجاعت‌اش رو داشتم که احساسات‌ام رو به صدای بلند بگم


حسرت چهارم: کاش رابطه‌هام رو با دوستام حفظ می‌کردم


حسرت پنجم: کاش شادتر می‌بودم...


نظرات شما عزیزان:

این پیام مال من نیست
ساعت19:31---27 خرداد 1392
"اين پيام ماله من نيست ولي بخونش.دختري از خوزستان هستم كه پزشكان از علاجم نا اميد شدند،شبي خواب حضرت زينب(س)را ديدم در گلوم آب ريخت شفا پيدا كردم ازم خواست اينو به بيست نفر بگم،اين پيام به دست كارمندي افتاد اعتقاد نداست كارشو از دست داد.مرد ديگري اعتقاد داشت 20 ميليون به دست آورد به دست كس ديگري رسيد عمل نكرد پسشرو از دست داد.اگر به حضرت زينب(س) اعتقاد داري ابن پيامو واسه 20 نفر بفرست.......20 روز ديگه منتظره يك معجزه باش تورو خدا بفرست."

فاراب
ساعت12:19---23 فروردين 1392
سلام ممنون از اینکه شعر ناقابل مارا در صفحه اول وبلاکت گذاشتید وبلاگت خیلی زیباست متشکرم

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


درباره وبلاگ

دلتنگ شدی به دیدن من بیا کمی غصه هست باهم میخوریم... من تورابه میهمانی شعرم دعوت خواهم کرد شعرهایی که درلحظه های تنهایی سرودم باشدوقتی آنهارامیخوانی مراهم بیادبیاوری...
آرشیو مطالب
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 1002
بازدید کل : 29497
تعداد مطالب : 128
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1

كد تغيير شكل موس

اسلایدر سه بعدی